این رمان یکی از بهترینهاست مخصوصا برای من که عشقم سربازه
۱۴۰۰/۰۴/۰۶-۱۵:۲۲ مریم محمدی
عالی بود عاشق قسمت نامههاش شدم
معرفی کتاب نامهای به سرباز من
کتاب نامهای به سرباز من نوشته ملیکا دستاری داستانی را حکایت میکند که تنها با عشق شروع میشود و پایان مییابد. این کتاب درباره دو نفر به نام آرمان و گیسو است که همچون دو رود میخواهند با پیوستن به هم، دریای عشقشان را بر زمین به یادگار بگذارند.رمان نامهای به سربازِ من بیان میکند سختیهایی را که یک پسر در دوران خدمتاش باید سپری کند.
از قصهی عشقی میگوید که آغازش با جدایی است.
این رمان همچنین تشکیل شده از ۲۳ نامهی عاشقانه است.
کتاب نامهای به سرباز من مناسب چه کسانی است؟
مطالعه این اثر به علاقهمندان رمانهای عاشقانه ایرانی پیشنهاد میشود.
در بخشی از کتاب نامهای به سرباز من میخوانیم:
رسید آن روزی که مدتهاست انتظارش را میکشیدم. نمیدانم چگونه برخورد کنم؛ نمیدانم که میتوانم آن را هم به خودم متوجه کنم یا نه؛ اما این را خوب میدانم امروز بهترین روز است برای نشان دادن خودم به او.
در آینه پسری را میبینم که تیپاش نشان میدهد به یک مهمانی مهم میرود. بله درست است من به جشن عروسی خواهرم میروم؛ اما دلیل به خود رسیدنم این است که بتوانم خودم را به کسی که مدتی است تمام ذهن من را درگیر خودش کردهاست نشان بدهم.
با هیجان زیادی جلوی در سالن ایستاده بودم. میتوانستم برق رضایت را در چشمان نزدیکانم ببینم؛ هرچه نباشد من تکپسر خانواده بودم و عزیزدردانۀشان. چشمانم تشنۀ دیدن کسی بود که تنها او را در عکس دیده بودم.
(چشمانم محتاج دیدنت است...
چگونه میتوانی بدینسان خواستنی باشی...
حتی به هنگامی که تا به حال روحم روحت را در نزدیک خودش لمس نکردهاست. جانانِمن...)
آنقدر هیجان داشتم که به کل فراموش کردهبودم با اطرافیانم گرم بگیرم. چشمانم به مانند سرابی که محتاج باران است به او نگاه میکردند. چگونه آنقدر زیبایی در یک نفر میتواند جمع شود! خدای من، شال کرمی رنگش با پوست سفیدش همخوانی زیادی را ایجاد کردهبود. موهای بلنداش من را وادار میکرد، آرزوی این را داشته باشم که تنها برای یکبار هم که شده آنها را لمس کنم و استشمام کنم عطری را که موهایش به همراه خود دارند. نگاهم سر خورد به چشمانش که رنگشان را نمیفهمیدم تنها آرامش نگاهش را دریافت میکردم و شادی را که حتی در چشمانش هم نفوذ پیدا کرده بود.